سرگذشت ندیمه؛ کتاب بهتر است یا سریال؟
به گزارش بانیما، سال 1398 برای سریال بین های حرفه ای با اتفاقات قابل توجهی شروع شد. از جمله این که دو تا از سریال های خارجی محبوب در ایران، یعنی بازی تاج و تخت و تئوری بیگ بنگ در روزهای اول بهار بعد از سال ها به کار خود انتها دادند و قسمت آخر آن ها منتشر شد. با این حال، به لطف رونق بازار سریال ها در دهه اخیر، هنوز سریال های پرطرفدار زیادی وجود دارند که اتفاقا در ایران هم خیلی ها برای انتشار قسمت های جدیدشان روزشماری می کنند. سریال سرگذشت ندیمه یکی از این سریال هاست که انتشار اپیزودهای فصل سوم آن، در سال 1398 شروع شد.
داستان اصلی سریال سرگذشت ندیمه از روی کتابی با همین عنوان نوشته مارگارت اتوود، نویسنده مشهور و پرافتخار کانادایی اقتباس شده است. این کتاب در زمره ادبیات گمانه زن یا به تعبیری (که البته خود آتوود با آن مخالف است) علمی-تخیلی قرار می گیرد.
موضوع کتاب سرگذشت ندیمه
کتاب سرگذشت ندیمه یک پادآرمانشهر (ویران شهر، متضاد آرمانشهر) را توصیف می نماید که نویسنده برای آینده کشور آمریکا تصور کرده است. پس از این که بحران های زیست محیطی به دنبال انباشت زباله های اتمی و آلوده شدن آب شرب، مسائل جدی در زیست شهروندان ایجاد می کنند و از جمله بحران ناباروری و مرده زایی در آمریکا و سایر نقاط جهان شدت می گیرد، گروهی انقلابی رییس جمهور وقت آمریکا را ترور کرده و حکومت جدیدی را در این کشور پایه گذاری می کنند.
حکومت جدید یک حکومت تئوکراتیک تمامیت خواه و افراطی است که شروع به دسته بندی شهروندان و معین وظیفه، سبک زندگی و حتی محل سکونت برای آن ها می نماید. در این دسته بندی ها آزادی های فردی شهروندان و به ویژه زنان تا حد قابل توجهی محدود می گردد. زنان در این کشور جدید حق تحصیل و حتی سواد خواندن و نوشتن ندارند و وظیفه اصلی آنها باروری است. هر طبقه از زنان با یک رنگ لباس خاص معین می گردد؛ مثلا لباس ندیمه ها سراپا قرمز، لباس همسران فرماندهان سراپا آبی و لباس خدمتکاران سبز کمرنگ است.
مردان نیز در حکومت جدید از آزادی های اجتماعی سابق برخوردار نیستند. ماموران مخفی حکومت، همه جا شهروندان را زیر نظر دارند و هر تخلف کوچکی می تواند منجر به مجازاتی از قطع عضو تا اعدام در ملا عام و آویختن اجساد روی دیوارهای شهر گردد.
داستان سرگذشت ندیمه، در منطقه گیلیاد (یا بنا به ترجمه فارسی کتاب، جلید) جریان دارد که به نوعی پایتخت و رأس حکومت محسوب می گردد و اغلب فرماندهان بلندپایه در این منطقه سکونت دارند. فرماندهان و همسران آن ها از بالاترین طبقه در میان دسته بندی های شهروندان برخوردار هستند و شهروندان دیگری از جمله مارتا یا خدمتکار (از گروه زنان مسن که قادر به باروری نیستند)، راننده یا نگهبان (از مردانی که طبق اصول حکومت جدید گناهکار محسوب نمی شوند) و ندیمه به آن ها خدمت می کنند. ندیمه ها از گروه زنان بارور مجرد یا زنانی انتخاب می شوند که ازدواج آنها طبق قوانین حکومت جدید، رسمی نیست؛ به این ترتیب از شوهر و فرزندانشان جدا می شوند تا به گیلیاد خدمت کنند.
وظیفه عجیب ندیمه ها که قبلا شهروندان عادی آمریکا بوده و حتی خانواده و فرزند داشته اند، فرزندآوری برای فرماندهان است. تمام فرماندهان حکومتی، یا باید فرزندان زندگی سابق این ندیمه ها را تصاحب کنند، یا بدون ازدواج و شناختن حق مادری برای آن ها، خودشان از ندیمه ها صاحب فرزند شوند.
سرگذشت ندیمه از زبان یکی از این ندیمه ها به نام جون روایت می گردد که پس از تلاش نافرجام برای فرار از گیلیاد، از همسر و فرزندش جدا می گردد. او در گیلیاد مثل همه ندیمه ها حتی نام خود را هم از داده است و به نام آفرِد (برگرفته از نام فرمانده ای که در خانه اش زندگی می نماید) شناخته می گردد.
مقایسه ای بین سریال و کتاب
اگر هنوز سراغ سریال یا کتاب سرگذشت ندیمه نرفته اید و دوست دارید هم اثر ادبی را مطالعه کنید و هم از ساختار بی نظیر سریال لذت ببرید، شاید بهترین پیشنهاد این است که اول کتاب را بخوانید! دلیل این پیشنهاد فقط به سلیقه نگارنده برنمی گردد و احتمالا در ادامه این مطلب در جریان مقایسه کتاب و سریال برایتان قانع کننده خواهد بود.
البته چه در نیمه راه خواندن کتاب و چه مشغول پیگیری سریال باشید، باید گفت که مجموعا ارزشش را دارد از هردو (دست کم تا اینجای سریال) استقبال کنید. اصولا بهره مندی از یک اثر در هر دو قالب فیلم و کتاب تجربه خوبی را رقم می زند.
مارگارت آتوود این اثر را در سال 1985 نوشته و درواقع زمانی حدود 200 سال بعد را با تخیل خود به تصویر کشیده است. از 35 سال پیش تا امروز جهان تغییرات و به ویژه تکنولوژی های جدیدی را به خود دیده است و امروز اگر خود آتوود دوباره قرار باشد کتاب را بنویسد، شاید تغییرات قابل توجهی در آن ایجاد کند.
با این همه در مورد کتاب باید گفت این که نویسنده توانسته فضایی را که تقریبا هیچ مابه ازای خارجی ای (دست کم در محیطی که او در آن زندگی کرده) ندارد، به این ظرافت و دقت خلق کند، آن هم طوری که قابل لمس و باورپذیر باشد، نه تنها از مهارت و دانش ادبی، بلکه از احاطه او به جهان بینی های سیاسی-اجتماعی مختلف حکایت دارد.
سبک روایتی که آتوود برای کتاب سرگذشت ندیمه انتخاب کرده جریان سیال ذهن است. یعنی اتفاقات کتاب لزوما روی یک خط زمانی روایت نمی شوند و از پرش های ذهنی راوی اول شخص (در اینجا شخصیت اصلی، جون) تاثیر می پذیرند. در این سبک روایت، مخاطب نه طبق زمان واقعی و توالی اتفاقات، بلکه طبق زمان ذهنی راوی پیش می رود. این سبک روایت با توجه به شرایط شخصیت اصلی هنگام نقل کردن ماجرا که در بخش پایانی کتاب با نام ملاحظلات تاریخی با یک راوی متفاوت متوجهش می شویم، بسیار هوشمندانه انتخاب شده است.
این کتاب در زمان انتشار علی رغم موج انتقادها، نامزد جایزه بوکر و برنده جایزه آرتور سی.کلارک شد و همچنین مارگارت آتوود بعد از انتشار کتاب سرگذشت ندیمه در فهرست نامزدهای دریافت جایزه نوبل قرار گرفت.
توصیف هایی که آتوود در کتاب می دهد، جذاب و ملموس هستند و قلم توانمندش مخاطب را پای اثر می نشاند. اما چیزی که بیش از همه در کتاب خودنمایی می نماید (و در سریال کم تر است)، توجه به طبیعت جریان زندگی و تطبیق پذیری انسان با شرایط است. ندیمه ای که در کتاب می شناسیدش، یک ابرقهرمان نیست؛ همان چیزی است که باید باشد. او پیش از تغییر حکومت یک شهروند عادی بوده است، در شرایطی مشابه شرایط همه شهروندان زندگی کرده و با مسائلی دست وپنجه نرم کرده که برای هر فردی ممکن بود پیش بیاید.
وقتی ورق بر می گردد و زندگی بدترین روی خود را به جون نشان می دهد، جون همان انسان معمولی است. این بار از غم دوری خانواده و غریزه جریحه دار شده مادری اش لبریز شده و این درد، شجاعتی را برای جون به ارمغان می آورد که شاید سابق بر این جسارت بروزش را نداشته است. اما با این همه جون یا همان آفرِد، یک انسان است و مارگارت آتوود روان انسان را خوب می شناسد. انسان در طول اعصار با نیروی فوق العاده تطیبق پذیری اش، بقای گونه خود را تضمین کرده است. عادت، رمز موفقیت برای بقا و همزمان دلیل تن سپردن انسان به شرایط هرچند ناگوار است.
انتشار سریال سرگذشت ندیمه از سال 2017 از سوی کمپانی هولو (Hulu) شروع شده و بعد از انتشار فصل دوم در سال 2018، از دیروز پخش قسمت های جدید فصل سوم شروع شده است. فصل اول سریال تقریبا همه جوایز امی (معتبرترین جایزه برنامه ها سریال های تلویزیونی) را از جایزه بهترین بازیگر نقش اول زن (الیزابت ماس در نقش جون) گرفته تا بهترین کارگردانی و بهترین نویسندگی فیلمنامه سریال های تلویزیونی و چندین جایزه دیگر درو کرده است! فصل دوم هم با استقبال زیادی روبه رو شد و نامزد و برنده جوایز متعددی شد. نمره IMDB سریال سرگذشت ندیمه در حال حاضر 8.5 است.
سریال، اقتباسی از جهان و ماجراهای کتاب است اما اتفاقات کتاب درواقع فقط در فصل اول حضور دارند و از فصل دو به بعد ادامه ماجرا با زبان سریال و نویسنده های فیلمنامه خلق شده است. البته مارگارت آتوود هم در این جریان، به عنوان مشاور حضور داشته است. به خاطر ماهیت ادامه دار بودن سریال، در همان فصل اول هم پتانسیل هایی برای داستان ایجاد شده که زمینه را برای پیش برد داستان در فصل های بعدی ایجاد کند. از جمله این که به شخصیت های فرعی کتاب بیشتر پرداخته شده و مهم ترین تفاوت این که آفرد در سریال اگر نه از ابتدا، از اواسط فصل اول تبدیل به قهرمان سفت وسخت داستان می گردد. آفرد حاضر در سریال ریسک پذیرتر، قوی تر و هوشمندتر از آفردِ کتاب است.
از سوی دیگر فضای امنیتی گیلیاد در سریال پررنگ تر از کتاب است و به موازات پرداختن به شخصیت های فرعی، اتفاقاتی در فصل اول سریال رخ می دهد که در کتاب نوشته نشده است؛ اتفاقاتی که اغلب وحشتناک و شوکه کننده هستند اما گاهی جان شخصیت هایی را حفظ کرده اند تا در فصل های بعدی با سریال همراهی کنند. به علاوه، مقوله عشق هم در سریال پررنگ تر است و بسیار به آن پرداخته می گردد. خلاصه آن که در جریان اقتباس از کتاب، همه چیز هالیوودیتر شده است.
برای راضی کردن مخاطبان یک سریال نیاز است که کمی بلندپروازانه تر حرکت کرد. قهرمان فیلم یا سریال برای این که نظر مخاطب را جلب کند باید قوی تر از این حرف ها باشد و اینجاست که اگر اول سریال را دیده باشید، ممکن است از انفعال نسبی شخصیت آفرد در کتاب کلافه شوید! حال آن که آفردی که در کتاب خلق شده، درواقع به واقعیت یک انسان در چنین جهانی شبیه تر است. در سریال گاهی این قهرمان سازی آن قدر اغراق شده است که حتی در جهانی چنین تخیلی باورناپذیر می نماید. نمونه شاخص چنین اغراق هایی صحنه هایی است که در آستانه و هنگام تولد فرزند آفرد در فصل دوم توی چشم می زند.
با همه این اوصاف چیزی از خوبی سریال کم نمی گردد؛ سریالی که اگرچه به ضرورت قالب، از نثر آتوود محروم است، با طراحی صحنه و لباس جای خالی توصیف ها را پر کرده و مونولوگ ها را با دقت و ظرافت از کتاب دستچین کرده است. گرافیک هم عنصری است که چه در پوسترها و چه در خود سریال همیشه درخشان و به مثابه یک امتیاز برای سریال محسوب می گردد. با نگاهی به پوسترها و عکس های فیلم، وقتی بازی رنگ ها و چینش عناصر تحت تاثیر قرارتان می دهد، احتمالا این امتیاز را تایید می کنید.
تک گویی به یاد ماندنی آفرد در کتاب که در سریال هم الیزابت ماس کم وبیش آن را برایمان تکرار می نماید، تشابه سریال و کتاب را در دردآور بودن تایید می نماید و می تواند پایان مناسبی برای بستن پرونده این مقایسه باشد:
کاش این داستان متفاوت بود. کاش متمدنانه تر بود. کاش مرا در وضعیتی نه شادتر، دست کم بهتر نشان می داد، حداقل پویاتر و کمی مصمم تر و کم تر درگیر جزییات می نمود. کاش شکلی شکیل تر داشت. کاش درباره عشق بود یا مکاشفاتی ناگهانی که در زندگی انسان نقاط عطفی هستند، یا حتی درباره غروب های خورشید، درباره پرنده ها، رگبارهای باران، بارش برف.
[…]متاسفم که این داستان تا این حد آبستن درد و رنج است. متاسفم که چون تنِ به دام افتاده در رگبار آتش یا بدنی شرحه شرحه، بخش بخش است. اما برای تغییرش هیچ کاری از عهده ام برنمی آید. -سرگذشت ندیمه، ص 399، ترجمه سهیل سمی، انتشارات ققنوس-
در نهایت این که پاسخ به سوال کتاب بهتر است یا فیلم/ سریال؟ همیشه درمورد آثاری که اقتباس سینمایی و تلویزیونی دارند، چالش برانگیز است؛ گرچه درمورد بعضی آثار جواب واضحی دارد (بگذارید رک بگوییم که در اغلب مواقع کتاب برنده است!) اما سرگذشت ندیمه تا اینجا ثابت کرده که در هردو قالب ارزشمند است و گزینه هردو در جواب سوال تیتر این مطلب تا اطلاع ثانوی صحیح است!
منبع: دیجیکالا مگbestcanadatours.com: مجری سفرهای کانادا و آمریکا | مجری مستقیم کانادا و آمریکا، کارگزار سفر به کانادا و آمریکا