پرستاری که به خاطر بیماران کرونایی عروسی اش را عقب انداخت

به گزارش بانیما، آن روز، همکارم یک فیلم کاملا معمولی و یک مصاحبه معمولی از من گرفت و در فضای مجازی منتشر کرد که خانم آنتوتن عروسی اش را کنسل نموده است؛ همین!

پرستاری که به خاطر بیماران کرونایی عروسی اش را عقب انداخت

به گزارش گروه رسانه های خبرنگاران، خبرش که آمد، دلمان یک جوری شد. خبر این که یک پرستار تازه عروس، مراسم عروسی اش را لغو کرد و به مرخصی شیرین روزهای زندگی اش نرفت؛ خبر این که نتوانست کادر درمانی بخشی که سرپرستارش بوده است را تنها بگذارد. راستش خبرش که آمد، دلمان یک جوری شد از این که می دیدیم کسانی هستند که این طور فداکارانه برای برطرف بحران کشور کوشش می نمایند، دلمان ضعف رفت از این که فکر کردیم احتمالا خیلی برای رسیدن این روزها ذوق و شوق داشته است اما از آن دل کنده؛ راستش دلمان قنج رفت و خیالمان راحت شد که تا چنین کسانی هستند، می توانیم دلگرم و امیدوار بمانیم.

آمنه آنتوتن، همان پرستاری است که تصمیم گرفت مراسم عروسی اش در اولین روزهای شیوع ویروس کرونا در کشور را لغو کند. روزهایی که تازه با ویروس کرونا روبه رو شده بودیم و هنوز قانون و اجباری برای تعطیلی تالارها نبود اما او دلش در بیمارستان، در بخش بیماران کرونایی و در کنار همکارانش بود. احتمالا او اولین عضو از کادر درمانی بود که در روزهای پر تنش اوایل اسفند چنین تصمیمی گرفت و برای همین آنقدر خبرساز و ماندگار شد؛ آنقدر که رهبر انقلاب هم از کار ارزشمند او تشکر کردند.

اسم پرستار که می آید، همه تصور یک فرد مهربان و دلسوز را می نمایند؛ این طور که از صدای شما هم به نظر می رسد، معلوم است از آن پرستارهای مهربان هستید؛ درست فکر می کنیم؟

خب راستش نمی دانم؛ این را بقیه باید بگویند ولی خودم که عاشق پرستار بودن هستم و سعی می کنم همواره با روی خوش به بیماران رسیدگی کنم. این چیزی نیست که امروز و دیروز به آن رسیده باشم. خیلی وقت است که دلم می خواهد با این شغلی که دارم، با جان و دل برای کسانی که به من احتیاج دارند، انرژی بگذارم.

حالا چرا پرستاری؟

من از سال 81 پرستار هستم؛ همان شغلی که همواره و قبل از قبول شدن در دانشگاه هم آرزویش را داشتم. یادم است روزهای قبل از دانشگاه، وقتی فیلمی یا تصویری از پرستارها می دیدم، آرزو می کردم که یک روزی مثل آنها باشم و مثل آنها بتوانم به مردم یاری کنم و بالاخره هم این رخ داد. شک ندارم اگر زمان به عقب برگردد، دوباره پرستار می شوم.

حتی اگر به سختی هایش در چنین روزهایی هم مطلع باشید؟

بله حتما؛ از روز اول هم از سختی هایش مطلع بودم. البته تا قبل از ویروس کرونا هم سختی ها و اتفاقات متفاوتی را در این حرفه تجربه نموده بودم. راستش شعار نیست ولی برای یک پرستار، لذت حال خوب مردم به همه این شب و روزهای سخت می ارزد.

یعنی در این سال ها، تجربه شرایط سختی مثل این دوره و شبیه ویروس کرونا را داشتید؟

یادم است که چند سال پیش، بحران اچ وان ان وان داشتیم. آن موقع سرپرستار نبودم و یک پرستار معمولی بودم. باید شیفت می ماندم و آن روزها هم، همه همکارانم استرسی مانند این روزها داشتند. ممکن بود هرکدام از ما آن بیماری را بگیریم. ماسک می زدیم، مدام دست هایمان را می شستیم. یادم است که سر آن موضوع هم نزدیک به دو ماهی درگیرش بودیم و بالاخره گذشت و تمام شد. مثل این روزها که می دانیم بالاخره می گذرد و تمام می گردد.

اما در این بحران بود که شما یک تصمیم تقریبا مهم گرفتید! شما جشن عروسی تان را که با شیوع کرونا همزمان شد، لغو کردید. چطور به این فکر افتادید؟

تاریخی که ما برای زمان مراسم عروسی مان تعیین نموده بودیم، هشتم اسفند ماه بود. یعنی تقریبا هفت هشت روزی از شیوع ویروس کرونا در کشور گذشته بود و همه در اوج نگرانی و استرس بودند. ویروس جدیدی بود و اطلاعات راجع به آن کم و برای همین نگرانی ها درباره آن زیاد بود. ما هم روزهای بسیار شلوغ و پر تنشی را می گذراندیم. یادم است یک هفته قبل از عروسی، من در خانه بودم اما اعصابم خیلی خرد بود و تمام مدت پیگیر همکارانم در بخش بودم که چه شده و چه کار می کنید. از طرف دیگر درگیر دغدغه های قبل از عروسی هم بودم. به این فکر می کردم که چند روز قبل و بعد از مراسم باید مرخصی بگیرم، باید بخش را تنها بگذارم؛ خلاصه اوضاع خیلی بدی بود و حال خوبی نداشتم. برای همین با همسرم فکر کردیم، شرایط را آنالیز کردیم و تصمیم گرفتیم که عروسی مان را عقب بیندازیم؛ حداقل تا زمانی که اوضاع به روال عادی برگردد.

و همسرتان مخالفتی نداشت؟

نه اصلا؛ اتفاقا پیشنهاد از سمت خودش بود. همسرم درک نموده بود که این روزها در بیمارستان به من احتیاج دارند، دلم آرام و قرار ندارد و حتی ممکن است خدای ننموده در چنین مراسمی حتی یک نفر آلوده گردد و شرمندگی اش برای ما بماند. آن روزهای اول، هنوز تعطیلی تالارها پیش نیامده بود و این تصمیمی بود که باید قبل از رخ دادن اتفاق بدی، جلویش را می گرفتیم.

خانواده هایتان چطور؟ آنها هم در این تصمیم همراهی تان کردند؟

بله کاملا؛ خانواده همسرم و خانواده خودم به طور صد در صد موافق تصمیم مان بودند و همگی خدا را شکر می کنیم که مراسمی نگرفتیم تا خدایی ننموده اتفاقی بیفتد که دینی بر گردن کسی داشته باشیم. من هم با خیال آرام تری توانستم به کارم مشغول باشم و به بیمارها رسیدگی کنم و در روزهای اوج کرونا، در کنار همکارانم باشم.

قبل از همه این ماجراها، اصلا فکرش را می کردید که اتفاقی باعث تعویق مراسم تان گردد؟

اصلا به ذهنم نمی رسید؛ آن هم عاملی مثل ویروس کرونا، ولی حتما صلاحی که خدا برای ما دیده بود در این اتفاق بود.

و حالا این روزهایتان چطور می گذرد؟

خدا را شکر که حمایت های خوبی صورت گرفت، لباس ها و تجهیزات خوبی در اختیارمان نهاده شد، اطلاعات همه بالا رفت و مطلعی ها منجر به کم شدن نگرانی های جامعه و کادر درمانی شد. در واقع نسبت به روزهای اول، اوضاع بهتر و قابل مدیریت است. در طول این مدت آموزش های خوبی ارائه شد و این مطلعی ها توانست کمی از نگرانی های همه مردم و حتی ما را کم کند. روزهای اول، مردم با نشانه های ساده هم به بیمارستان هجوم می آوردند، مریض ها با وجود حال نه چندان بدشان گریه می کردند و حال و روز هیچ کس خوب نبود؛ اما الان کمی اوضاع بهتر شده است. در حال حاضر، خیلی راحت تر با این موضوع برخورد می کنیم و همین باعث بهبود نتیجه می گردد. راستش در آن روزها، من واقعا باید به طور تمام و کمال در صندلیم می ماندم.

این روزها، ذهن تان مشغول مراسمتان که قرار بود یک ماه پیش برگزار گردد، نیست؟

اگر بگویم نه دروغ گفته ام اما اصلا دلم نمی خواست در شرایطی عروسی بگیرم که خاطره بدی برای خودمان و کسی بماند. در عوض آن می توانم به جشنی فکر کنم که قرار است بعد از این داستان ها و در اوضاع آرام و با خیال راحت برگزار گردد و خاطره خوشی از آن در ذهنم بماند.

حالا چه زمانی برای جشن عروسی تان در نظر گرفته اید؟

اولش تصمیم داشتیم به اردیبهشت موکولش کنیم اما بعید می دانم و احتمالا بماند برای بعد از ماه مبارک رمضان و ماه های خرداد و شاید هم تیر.

شوکه شدم و اشک ریختم

آن موقع که تصمیم گرفتید به خاطر رسیدگی به بیماران، مراسم ازدواج خود را عقب بیندازید، فکر می کردید مورد تقدیر رهبر هم قرار بگیرید؟

اصلا فکرش را هم نمی کردم. آن روز، همکارم یک فیلم کاملا معمولی و یک مصاحبه معمولی از من گرفت و در فضای مجازی منتشر کرد که خانم آنتوتن عروسی اش را کنسل نموده است؛ همین! من هیچ وقت فکرش را نمی کردم چنین موضوعی بتواند آنقدر سر و صدا کند.

وقتی خبرش را شنیدید که رهبر از شما به عنوان پرستاری که مراسم عروسی اش را لغو نموده، حرف زده اند، چه احساسی داشتید؟

بدون اغراق می توانم بگویم شوکه شدم و از این که پرستار هستم، به خودم افتخار کردم. آن روز من شیفت بودم و از ماجرا خبر نداشتم. وقتی به خانه آمدم، پدرم به من گفت رهبر انقلاب درباره تو حرف زده اند. راستش وقتی آن را شنیدم، اشک هایم بی اختیار سرازیر شد؛ اتفاقی که واقعا دست خودم نبود. در آن لحظات، حس غرور دلچسبی به من دست داده بود که کاری نموده ام که رهبرم از من تشکر نمایند. می دانید؟ خیلی از کادر درمان و آدم ها در صندلی های مختلف این کار و حتی کارهای مهم تر از این انجام داده اند اما برای من خبرساز شد و حقیقتا به خودم بابت چنین شغلی و به خودم و همسرم بابت تصمیم مان بالیدم.

منبع : جام جم

بازگشت به صفحه رسانه ها

namasho.ir: نماشو: همه چیز اینجا هست از سفر و گردشگری تا ورزش و سرگرمی

منبع: خبرگزاری تسنیم
انتشار: 17 مهر 1400 بروزرسانی: 17 مهر 1400 گردآورنده: banima.ir شناسه مطلب: 8862

به "پرستاری که به خاطر بیماران کرونایی عروسی اش را عقب انداخت" امتیاز دهید

امتیاز دهید:

دیدگاه های مرتبط با "پرستاری که به خاطر بیماران کرونایی عروسی اش را عقب انداخت"

* نظرتان را در مورد این مقاله با ما درمیان بگذارید